چند تا خبر درهم و برهم
سلام پسر ناز مامان باز هم بعدازظهر کاریه بابا شروع شد و منو شما موندیم و یه بعداز ظهر طولانی.این بابا چیکارا که نمیکنه.وقتی که نیست دل آدم میگیره. باز هم خوبه که الان هوا تقریبا خوب شده و منو شما میتونیم،بعدازظهر ها رو بریم بیرون.امروز قرار بود که دوستایه مامانی بیان پیشمون،ولی بنا به دلایلی کنسل شد و قرارشد که یه روز دیگه دور هم جمع بشیم. من و شما هم واسه اینکه خونه نمونیم،رفتیم پیش خاله لاله(دوست مامانی) و معید کوچولو. خیلی باید مراقبت میبودم که یه بلایی سر معید کوچولو نیاری،تقریبا منو خاله لاله،حرفامون رو فراموش کرده بودیم و همه حواسمون به شماها بود.دلم میخواست لااقل معید ،همسن شما بود تا زورش بهت میرسید و...